تعریف ستاره صبح


متن ادبی کوتاه راجع به کویر

ستاره قطبی به زبان انگلیسی

ترجمه های ستاره قطبی به انگلیسی، در میان دیگران، عبارتند از: Polaris, pole star (ما ترجمه های ۲ را پیدا کرده ایم). جملات نمونه با ستاره قطبی حداقل دارای ترجمه ۱۵ هستند.

ستاره قطبی

ترجمه‌ها ستاره قطبی

Polaris

خب, ستاره قطبی چیه ؟

Okay, so what is a Polaris?

pole star

en a visible star that is approximately aligned with the Earth's axis of rotation

عبارات مشابه

نمونه‌ها

And in the autumn of 1849, she set out on her own, following the North Star to Pennsylvania, تعریف ستاره صبح and to freedom.

راهپیمایی ما بر روی این جاده هموار آسانتر شده بود و عودا مصمم بود تا بعد از غروب آفتاب همچنان به راهمان ادامه بدهیم و با راهنمایی ستاره قطبی پیش برویم.

It grew easier going, and Auda ventured to carry on after the light had failed, marching upon the Polar Star.

شن مفهوم شمال حقیقی در مفهوم میل مغناطیسی به طرف قطب شمال مغناطیسی را با آزمایش سوزنهای مغناطیسی معلق و «تشخیص نصف النهار بهبود یافته با محاسبات نجومی شن از فاصله ستاره قطبی و شمال حقیقی» کشف کرد.

Shen discovered the concept of true north in terms of magnetic declination towards the north pole, with experimentation of suspended magnetic needles and "the improved meridian determined by Shen's measurement of the distance between the pole star and true north".

در نهایت این استودیو در یک بیانه مطبوعاتی اعلام کرد که فارلی گرنجر، ارشد دبیرستان شمالی هالیوود، پس از این که به یک آگهی در روزنامهای پاسخ مثبت دادهاست، به یک ستاره بازیگری در فیلم ستاره قطبی تبدیل شدهاست.

Eventually the studio issued a press release announcing Farley Granger, a senior at North Hollywood High School, had been cast in The North Star after he responded to an ad in the local paper.

دو استدلال اولیه برای زمین کروی این بود که گرفتگی های ماه به عنوان سایه های دایره ای دیده می شود که تنها می تواند توسط زمین کروی ایجاد شود و ستاره قطبی در سفر به جنوب، پایین تر دیده می شود.

Two early arguments for a spherical Earth were that lunar eclipses were seen as circular shadows which could only be caused by a spherical Earth, and that Polaris is seen lower in the sky as one travels South.

گرانجر برای اولین بار، در ساخت یک صحنه کوچک در هالیوود توسط مدیر ریختهگری گلدوین، شناخته شد و مورد توجه قرار گرفت، تا حدی که نقش مهمی را در فیلم ستاره قطبی، فیلم بحثبرانگیز ستایش اتحاد جماهیر شوروی در اوج جنگ جهانی دوم عهدهدار شد، اما وی اندکی بعد، سوگیری سیاسی خود را محکوم کرد.

Granger was first noticed in a small stage production in Hollywood by a Goldwyn casting director, and given a significant role in The North Star, a controversial film praising the Soviet Union at the height of World War II, but later condemned for its political bias.

به همان گونه که ستاره بی غروب قطبی که طی شب شش ماهه دراز قطبی برق خیره ثابت و مرکزی شکافنده خود را نگاه میدارد،

As the unsetting polar star, which through the livelong, arctic, six months' night sustains its piercing, steady, central gaze;

جملات ادبی زیبا و عاشقانه در مورد کویر

جملات زیبا ذرباره آسمان شب کویر

جملات زیبا ذرباره آسمان شب کویر

زیباترین جملات کوتاه ادبی و اشعار عاشقانه در مورد کویر، سکوت روزهای بیابان و زیبایی آسمان شب کویر

کویر بیش تر از هر چیز دیگری شبیه انسان های تنهاست، تنها اما پر از رمز و راز

خرد برای روح همچون آب در کویر است

آسمان کویر آسمان عاشقانه هاست
چه بسیار عاشقانی که
هر شب با خیره شدن به آسمان کویر
گمشده خود را در میان ستارگانش جستجو کرده اند
بی آن که بدانند
کویر هر ستاره اش را از الماس نگاه تماشاگر عاشق وام گرفته

هر دم شگفتی می آفرینی و مبهوتم می کنی
با آسمان شب ات
با تپه های شنی ات
با سرابی که می سازی و حیاتی که در دل نهان داری

کویر، فریادش سکوت است
گرم می کند خورشید تنش را در روز
و
نور می پاشد ستاره روی دامن سیاهش در شب

شعر نو کویر

شعر عاشقانه کویر

شعر عاشقانه کویر

هیچ دلیلی
جز نبودنت
یک شبه دریا را
کویر لوت نمی کند!

کویرم و تنم در گرما می سوزد، در حسرت بارانم که بیاید و سیرابم کند
ای ابرهای سپید و زیبا
ببارید، ببارید و سیرابم کنید

می دانم
با یک گل بهار نمی شود …
مگر در کویر!

سکوت تو آرامش محض است
می نشنیم و شن های گرم و روان تو را با دست نوازش می کنم
و منظره ات که بی نظیر است را تماشا می کنم
تا تنها کمی از آرامش تو نیز نصیب من گردد

بی گمان کویر
همان دریای عاشقیست که می گویند
چشم به راه معشوق
به اندازه همه قطرات آب هایش
و به وسعت پهنای بی انتهایش
گریسته است

متن ادبی کوتاه راجع به کویر

متن ادبی کوتاه راجع به کویر

درست آن هنگام که خورشید جای خود را به شب می دهد
ضیافت ستاره ها در آسمان شب کویر شروع می شود

در طلوع خورشید کویر
آسمان و زمین در نقطه ای دور با هم تلاقی می کنند
جایی که مرز میان انتهای آسمان
و ابتدای زمین قابل تشخیص نخواهد بود!

همیشه کویر را دوست داشته ام
پهنه ای پر رمز و راز و اسرار آمیز تا دور دست های آن
نه چیزی می بینی نه صدایی می شنوی
اما در دل همین سکوت ماورایی
چیزی ضربان دارد
نوری سوسو می زند
و توصیفش محال!

تا در کویر زندگی نکنی
ارزش کامل علفی کنار جاده را درک نخواهی کرد

کویر مرا به سوی خود خواند و من برای یافتن چیزی صمیمی در راهی دور
روانه ی آن جا شدم
جایی که در آن خدا را نزدیک تر یافتم و خود را آسوده تر از هر زمان دیگری

در کویر ستاره می بارد، شن می رقصد و سکوت جاری می شود
این جا نمایش سخاوت خداست که به انسان ارزانی داشته است

دو چشمم نم نم باران و دل دشت کویر امشب
بیا بانو ! مدارا کن ، دو دستم را بگیر امشب

مثل یک کویر نشین اسبی داشته باشم و عاشق یک ستاره باشم
شب که شد تو در آسمان می‌ درخشی من مثل دیوانه ها می تازم می تازم می تازم

جواب درس ۱۷ نگارش ششم ☑️ ستاره ی روشن ، صفحه ۹۹ تا ۱۰۴

گام به گام سوال های صفحه 99 - 100 - 101 - 102 - 103 و 104 برای کتاب نگارش کلاس ششم ابتدایی درس 17

پاسخ نگارش درس هفدهم ستاره‌ی روشن ششم ابتدایی و گام به گام صفحات ۹۹ ، ۱۰۰ ، ۱۰۱ ، ۱۰۲ ، ۱۰۳ و ۱۰۴ بخش های املا و دانش زبانی، نگارش، کارگاه نویسندگی، درک متن و هنر و سرگرمی درس ۱۷ نگارش ششم را می توانید در ادامه در بخش آموزش و پرورش ماگرتا مشاهده نمایید.

مطلب پیشنهادی : جواب درس ۱۶ نگارش ششم

جواب سوالات درس هفدهم نگارش ششم

تمرینات درس هفده نگارش ششم

جواب درس 17 نگارش ششم، املا و دانش زبانی صفحه ۹۹ و ۱۰۰

۱- از متن درس، بندهایی را که هر دو واژه‌ی مشخص شده در آن به کار رفته است،‌پیدا کنید و بنویسید.

الف) وصیت، عزوجل : وصیت کنم شما را که خدای عزوجل به یگانگی شناسید و وی را اطاعت دارید و بدانید که کردار زشت و نیکوی شما را می بیند و آنچه در دل دارید، می داند و زندگانی شما به فرمان اوست.

ب) زینهار، حرام : زینهار تا بدی نکنید و از بدان دور باشید که کننده را زندگانی، کوتاه باشد و پارسا باشید و چشم و گوش و دست از حرام و مال مردمان، دور دارید.

۲- با توجه به حروف نوشته شده در جدول‌، واژه های چهار حرفی را از متن درس پیدا و جدول را کامل کنید. (از تکرار واژه ها بپرهیزید).

جواب صفحه 99 و 100 نگارش کلاس ششم دبستان

واژه ها : خویش، وصیت، حرمت، حکما، جهان، خدای، علما و پارسا.

۳- واژه های متضاد را در ابیات و عبارت های زیر بیابید.

الف) تعریف ستاره صبح سخن در میان دو دشمن ، چنان گوی که اگر دوست گردند، شرم زده نشوی. (سعدی)

پاسخ درس ۱۷ نگارش ششم : دشمن و دوست متضاد هستند.

ب) موج ز خود رفته ای، تیز خرامید و گفت : هستم اگر می روم ، گر نروم نیستم . (اقبال لاهوری)

پاسخ : هستم، نیستم و می روم، نروم متضاد هستند.

پ) دوستان و دشمنان را می شناسم من / زندگی را دوست دارم، مرگ را دشمن . (اخوان ثالث)

پاسخ : دوستان، دشمنان و زندگی، مرگ و دوست، دشمن متضاد هستند.

جواب نگارش صفحه ۱۰۱ درس ستاره‌ی روشن

در صفحه 101 درس 17 نگارش کلاس ششم سوال های زیر پرسیده شده است :

۱- عبارت های زیر را مانند نمونه به نثر ساده‌ی امروزی، بنویسید.

نخست کسی، من باشم که بدو گروم.
من نخستین فردی باشم که به او ایمان آورم.

نیکویی گویید و زینهار بدی نکنید.
سخن خوب بگویید و آگاه باشید تا بدی نکنید.

راست گفتن پیشه کنید.
همیشه به راستگویی بپردازید.

۲- عبارت زیر را در یک بند کامل کن.

از دروغ گفتن دور باش چون این کار باعث رنجش و دوری دوستانمان از ما می شود. اگر ما زیاد دروغ بگوییم زمانی هم که قصد داریم واقعیت را بگویید هیچکس حرفمان را باور نمی کند زیرا این کار باعث می شود که دیگران اعتمادشان را نسبت به ما از دست بدهند. هیچکس انسان دروغگو را دوست ندارد و ما نباید تحت هیچ شرایطی دروغ بگوییم.

پاسخ کارگاه نویسندگی صفحه ۱۰۲ نگارش ششم

در صفحه 102 درس ستاره روشن نگارش ششم از شما خواسته شده است که مطالبی برای سوال های زیر بنویسید.

لطیفه ادبی : یکی از چیزهایی که به زیبایی و لطف نوشته می افزاید، استفاده از لطیفه است. لطیفه سخنی کوتاه و پر معناست که به سادگی فهمیده می شود. لطیفه ها معمولا آمیخته به طنز، حکمت و اندرز هستند و در قالب حکایت ظاهر می شوند.

۱- حکایت «نردبان فروش» از عبید زاکانی را بخوانید و برداشت خود را از آن در چند سطر بنویسید.

شخصی به کمک نردبان در باغ دیگری می رفت تا میوه بچیند، صاحب باغ سر رسید و گفت : «در باغ من چکار داری؟»

آن شخص گفت : «نردبان می فروشم.»
گفت :«نردبان در باغ من میفروشی؟

در ادامه درس ۱۷ نگارش ششم گفت :«نردبان از آن من است، هر جا که خواستم می فروشم.»

پاسخ : برداشت من از این لطیفه این است که: آن شخص دزدی می‌کرد اما با کمال پررویی و حاضر جوابی قصد داشت با بازی با کلمات، رفتار زشتِ خودش را در برابر صاحب باغ توجیه کند.

۲- مفهوم ضرب المثل «به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی است» را در یک بند توضیح دهید.

این ضرب المثل از حکایت سعدی گرفته شده است و به این منظور است که حرف های زیادی برای گفتن وجود دارد اما زمان کم است، حکایت و داستان ما خیلی بیشتر از از حجم این کتاب است و با اینکه این کتاب تمام شد ولی می توانست مطالب و موضوعات زیادی در آن جای بگیرید.

گام به گام درک متن صفحه ۱۰۳ درس هفدهم نگارش ششم

برای جواب به سوالات صفحه 103 نگارش کلاس ششم ابتدا مطالب زیر را بخوانید.

الف) گاهی «تا» مفهوم فاصله‌ی زمانی و مکانی را بیان می‌کند. ساینس هاب به نمونه‌های زیر، توجّه کنید:

از تهران تا شیراز فقط دشت و طبیعت را تماشا کردم.
از صبح تا شب، کار می‌کنیم.

ب) گاهی کلمه‌ی «تا» به مفهوم «وقتی که، زمانی که و همین که، برای اینکه» به کار می رود. به نمونه های زیر، توجّه کنید:

تا او را دیدم، همه‌ی پرسش‌ها را فراموش کردم.
خیلی دویدم که به موقع برسم؛ تا رسیدم، آنها رفته بودند.
پ) گاهی «تا» واحدِ شمارش هم هست. مثال:

او هر روز، بیست تا نان می گرفت.
به کتاب فروشی رفتم و دو تا کتاب خریدم.

ت) مفهوم «تا» را در هر یک از جمله های زیر، بنویسید.

آنها دام و تله می گذارند تا تو را در دام بیندازند. برای اینکه

می خواهم به مهدی کمک کنم تا درس هایش را بهتر یاد بگیرید. برای اینکه

از شام تا سحر بیدار بود. فاصله زمانی

تا کنون چند تا کتاب خوانده ای؟ فاصله زمانی و تعداد

تا شام، نیفتاد صدای تیر از گوش. فاصله زمانی

جواب هنر و سرگرمی صفحه ۱۰۴ درس ستاره روشن

در صفحه 104 درس 17 نگارش ششم دبستان باید ابتدا شعر زیر را بنویسید و سپس جدول سوال دوم را حل کنید.

۱- از روی سرمشق زیر، خوش خط و زیبا بنویس.

زمانی دهد تخت و گنج و کلاه
زمانی غم و رنج و خواری و چاه

چنین است، هر چند مانیم دیر
نه پیل سرافراز ماند نه شیر

با دست زیبا و خوش خود این شعر را برای معلم خود بنویسید.

۲- برای جدول زیر، سوالات مناسب طرح کنید.

جواب صفحه 104 نگارش کلاس ششم ابتدایی

۱- موی سر او ….. گشت و رخش زرد.
۲- به کسی که مرتب است می گویند
۳- آتش را روشن کرد یا …..
۴- نام یکی از شاعره های ایرانی
۵- تشخیص دادن دروغ
۶- ارزشمند

دانش آموز عزیز گام به گام تمامی دروس در این سایت موجود می باشد و برای دسترسی کافیست در انتهای عبارت هایی که در گوگل جست و جو می کنید کلمه «ماگرتا» را نیز اضافه کنید.

✅ به پایان سوالات درس ۱۷ نگارش ششم قسمت ستاره ی روشن رسیدیم، اگر سوال یا پیشنهادی در این رابطه دارید آن را از قسمت نظرات با ما به اشتراک گذارید.

آموزه هفتم: در حقیقت عشق

بدان که از جملۀ نام‌های حُسن یکی جمال است و یکی کمال. و هر چه موجودند از روحانی و جسمانی، طالب کمال اند. و هیچ کس نبینی که او را به جمال میلی نباشد؛ پس چون نیک اندیشه کنی، همه طالبِ حُسن اند و در آن می‌کوشند که خود را به حُسن رسانند و به حُسن که مطلوبِ همه است دشوار می‌توان رسیدن؛ زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود؛ الّا به واسطۀ عشق، و عشق هر کسی را به خود راه ندهد و به همه جایی مأوا نکند و به هر دیده روی ننماید.

قلمرو زبانی: حسن: خوبی / جمال: زیبایی / کمال: کامل بودن / طالب: خواهان / وصول: رسش، رسیدن / الّا: مگر / و عشق هر کسی را به خود راه ندهد: هر کسی نمی تواند عاشق شود معرفت: شناخت / مأوا: پناه / دیده: چشم / نمودن: نشان دادن (بن ماضی: نمود، بن مضارع: نما)/ قلمرو ادبی: جمال، کمال: جناس/ روحانی، جسمانی: تضاد / دیده: مجاز از انسان / سجع

بازگردانی: بدان که از جملۀ نام‌های حُسن یکی زیبایی است و یکی کمال. و همه موجودات چه روحانی چه جسمانی، خواهان کمال اند. و هیچ کسی را نمی توانی بیابی که میلی به زیبایی نداشته باشد؛ پس اگر خوب اندیشه کنی، درمی یابی که همه خواهان حُسن اند و می‌کوشند که خود را به حُسن برسانند و به حُسن که مطلوبِ همه است دشوار می‌توانیم برسیم؛ زیرا که رسیدن به حُسن ممکن نمی شود؛ مگر از راه عشق، و عشق هر کسی را به خود راه نمی دهد و در هر جایی پناه نمی گیرد و به هر چشمی خودش را نشان نمی دهد.

محبّت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند. و عشق خاص تر از محبّت است؛ زیرا که همه عشقی محبّت باشد؛ امّا همه محبّتی عشق نباشد. و محبّت خاص تر از معرفت است؛ زیرا که همه محبّتی معرفت باشد؛ امّا همه معرفتی محبّت نباشد. پس اوّل پایه، معرفت است و دوم پایه، محبّت و سیُم پایه، عشق. و به عالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبّت دو پایۀ نردبان نسازد.

قلمرو زبانی: غایت: نهایت / خاص: ویژه / معرفت: شناخت / سیم: سوم / قلمرو ادبی: عالم عشق: اضافه تشبیهی نتوان رسیدن: نمی توانیم برسیم / تا از معرفت … دو پایۀ نردبان نسازد: تشبیه پنهان

بازگردانی : هنگامی که محبّت به انتهایش می‌رسد، آن را عشق می‌نامند و عشق خاص تر و جزئی تر از محبّت است؛ زیرا هر عشقی محبّت است؛ امّا هر محبّتی عشق نیست. و محبّت خاص تر و جزئی تر از معرفت است؛ زیرا که هر محبّتی معرفت است؛ ولی هر معرفتی محبّت نیست. پس پایه اوّل ، معرفت است و پایه دوم، محبّت و پایه سیُم ، عشق است. و به عالم عشق که بالای همه است نتوانیم رسید مگر اینکه از معرفت و محبّت دو پایۀ نردبان نسازیم.

پیام: معرفت محبّت عشق

فی حقیقه العشق، شهاب الدین سهروردی

سودای عشق

در عشق قدم نهادن کسی را مسلمّ شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق، آتش است، هر جا که باشد، جز او رخت، دیگری ننهد. هر جا که رسد، سوزد و به رنگ خود گرداند.

قلمرو زبانی: مسلم: ثابت، قطعی / با خود نباشد: خود را رها کند / ایثار کردن: فدا کردن / رخت: اسباب و اثاثیه / نهادن: گذاشتن (بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه)/ سوختن: سوزاندن، (بن ماضی: سوخت، بن مضارع: سوز) / قلمرو ادبی: قدم نهادن: کنایه از وارد شدن / عشق آتش است: تشبیه فشرده، رسا، بلیغ / رخت نهادن: کنایه از مقیم شدن / سوختن: کنایه از نابود کردن / به رنگ خود گرداند: حس آمیزی؛ کنایه

بازگردانی: فردی می‌تواند در راه عشق قدم بگذارد که به خودش توجه نکند و خودش را ترک کند و خودش را در راه عشق ایثار کند. عشق، مانند آتش است، هر جا که عشق باشد، جز عشق چیز دیگری نمی تواند آنجا مقیم گردد. عشق به هر جا که برسد، آن جا را نابود می‌کند و آن جا را به رنگ خودش می‌گرداند.

در عشق کسی قدم نهد کِش جان نیست / با جان بودن به عشق در سامان نیست

قلمرو زبانی: کِش: که او را / به عشق: در عشق / سامان: قلمرو سرزمین خانمان / قلمرو ادبی: در چیزی قدم نهادن: کنایه از وارد شدن / واژه آرایی: جان

بازگردانی: کسی می‌تواند در راه عشق گام بنهد که بمیرد و جانش را از دست بدهد. امکان ندارد که عشق و جان در یک قلمرو پادشاهی کنند.

ای عزیز، به خدا رسیدن فرض است، و لابد هر چه به واسطۀ آن به خدا رسند، فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق، بنده را به خدا برساند؛ پس عشق از بهر این معنی، فرضِ راه آمد. کار طالب آن است که در خود جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! حیات از عشق می‌شناس و مَمات بی عشق می‌یاب.

قلمرو زبانی: فرض: واجب / لابد: به ناچار / طالب: جوینده، خواهان / ازبهر: به خاطر / «آمد» در « فرضِ راه آمد»: شد / نطلبد: نجوید / بی عشق چگونه زندگانی کند؟: پرسش انکاری / حیات: زندگانی / می‌شناس: بشناس (فعل امر) / ممات: مرگ / می‌یاب: بیابت (فعل امر)/ قلمرو ادبی: حیات، ممات: تضاد /

بازگردانی: ای خواننده گرامی، به خدا رسیدن واجب است، و البته در نظر رهروان هر چیزی که به واسطۀ آن به خدا می‌توان رسید، واجب خواهد گردید. عشق، بنده را به خدا می‌رساند؛ به همین خاطر عشق، واجب خواهد شد. کار رهرو باید آن باشد که در خودش فقط عشق را بجوید. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق عاشق نمی تواند زندگانی کند؟! زندگی را از عشق بشناس و مرگ را نیز در دوری از عشق بدان.

سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل‌ها افزون آید. هر که عاشق نیست، خودبین و پرکین باشد، و خودرای بود. عاشقی بی خودی و بی رایی باشد.

قلمرو زبانی: سودا: دیوانگی، خیال / افزون آید: برتر می‌باشد / بود: می‌باشد / قلمرو ادبی: عشق، عقل: تضاد

بازگردانی: دیوانگی عشق از زیرکی جهان ارزشمندتر است و دیوانگی عشق بر همه عقل‌ها برتری دارد. هر که عاشق نیست، خودبین و پرکینه و خودرای است. عاشقی بی خویشتنی و بدون رایی است.

در عالم پیر هر کجا برنایی است / عاشق بادا که عشق خوش سودایی است

قلمرو زبانی: برنا: جوان، بالغ / عاشق، عشق: اشتقاق، همریشگی / بادا: فعل دعایی (بود ← بواد ← باد ← بادا)/ که: زیرا / سودا: خیال / قلمرو ادبی: برنا و پیر: تضاد / عالم پیر: جانبخشی

بازگردانی: در این جهان فرتوت هر کجا جوانی وجود دارد، امیدوارم که عاشق باشد؛ زیرا عشق خوش خیالی است.

ای عزیز، پروانه، قوت از عشق آتش خورد، بی آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را چنان گرداند که همه جهان آتش بیند؛ چون به آتش رسد، خود را بر میان زند. خود نداند فرقی کردن میان آتش و غیر آتش، چرا؟ زیرا که عشق، همه خود آتش است.

قلمرو زبانی: قوت: خوراک / قرار: آرامش / قلمرو ادبی: پروانه:‌ نماد دلشده راستین / زیرا که عشق، … آتش است: تشبیه / همه جهان آتش بیند:‌ تشبیه

بازگردانی: ای رهرو گرامی، خوراک پروانه، از آتش عشق است، پروانه بدون آتش آرامش ندارد. زمانی که پروانه در آتش می‌رود وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را آنچنان تغییر می‌دهد که همه جهان را مانند آتش می‌بیند؛ هنگامی که به آتش می‌رسد، خودش را به آتش می‌زند. و نمی داند که آتش و غیر آتش چه فرقی دارند، چرا؟ زیرا می‌داند عشق، مانند آتش فروزان است.

این حدیث را گوش دار که مصطفی علیه السّلام گفت: «اذِا أحبَّ اللهُ عَبدا عَشِقَهُ و عَشِقَ عَلَیهِ فَیَقولُ عَبدی أنَتَ عاشِقی و مُحِبّی، وَ أنا عاشِقٌ لکَ و مُحِبُّ لکَ انِ أرَدتَ أوَ لمَ تُرِد» گفت: «او بندۀ خود را عاشق خود کند، آنگاه بر بنده عاشق باشد و بنده را گوید: تو عاشق و محبِّ مایی، و ما معشوق و حبیب توایم [چه بخواهی و چه نخواهی]».

قلمرو زبانی: محبّ: دوستار / حبیب: یار / محبّ، حبیب: همریشگی

بازگردانی: این حدیث را گوش کن که حضرت محمد گفته است: «اذِا أحبَّ اللهُ عَبدا عَشِقَهُ و عَشِقَ عَلَیهِ فَیَقولُ عَبدی أنَتَ عاشِقی و مُحِبّی، وَ أنا عاشِقٌ لکَ و مُحِبُّ لکَ انِ أرَدتَ أوَ لمَ تُرِد» ایشان گفتند: « زمانی که خدا عاشق بنده خودش باشد او را عاشق خودش می‌گرداند، و به بنده اش می‌گوید: تو عاشق و دوستدار مایی، و ما معشوق و دلبر توایم [چه بخواهی و چه نخواهی]».

تمهیدات، عین القضات همدانی

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱- از متن درس، معادل معنایی برای قسمت‌های مشخّص شده، بیابید.

بیم آن است کز غم عشقت / سر بر آرد دلم به شیدایی فخرالدّین عراقی / (= سودایی)

درد هرکس را که بینی در حقیقت چاره دارد / من ز عشقت با همه دردی که دارم ناگزیرم فروغی بسطامی / (= لابُد، ناچار)

۲- واژه‌های مهمّ املایی را در متن درس بیابید و بنویسید.

وصول – مطلوب – غایت – مأوا – فرض – حیات – قوت – عین‌القضات – تمهیدات – طالب حُسن – واسطه

۳- به جمله‌های زیر و نقش دستوری واژه‌ها توجّه کنید:

الف) عشق (نهاد)، آزادی (مسند) است (فعل اسنادی).

ب) برخی (نهاد) عاشق (مفعول) را دیوانه (مسند) می‌پندارند (فعل).

پ) عشق حقیقی (نهاد)، دل و جان (مفعول) را پاک (مسند) می‌گرداند (فعل).

در جمله‌هایی که با فعل اسنادی (است، بود، شد، گشت، گردید و …) ساخته می‌شوند؛ «مسند» وجود دارد؛ مانند جمله «الف». در جمله مذکور، «مسند»، یعنی «آزادی» به «نهاد»، یعنی «عشق» نسبت داده شده است.

با برخی از فعل‌ها می‌توان جمله‌هایی ساخت که علاوه‌ بر مفعول، دربردارنده«مسند» نیز باشند؛ مانند جمله‌های «ب» «پ».

درجمله «ب» واژه «دیوانه» که در جایگاه «مسند» قرار گرفته است، درباره چگونگی «مفعول»، یعنی«عاشق» توضیح می‌دهد: در واقع می‌توانیم بگوییم: «عاشق، دیوانه است.» در جمله «پ»، «مسند» یعنی واژه «پاک»، کیفیتی را به «مفعول»، یعنی «دل و جان» می‌افزاید؛ به بیان دیگر می‌توان گفت: «دل و جان، پاک است.»

بنابراین جمله‌هایی نظیر «ب» و «پ» را می‌توان به جمله‌هایی با ساختار «نهاد + مسند + فعل» تبدیل کرد.

عمده فعل‌های این گروه عبارت‌اند از:

«گردانیدن» و فعل‌های هم‌معنی آن؛ مثل «نمودن، کردن، ساختن»

«نامیدن» و فعل‌‌های هم‌معنی آن؛ مثل «خواندن، گفتن، صدا کردن، صدازدن»

«شمردن» و فعل‌‌های هم‌معنی آن؛ مثل «به شمار آوردن، به حساب آوردن»

«پنداشتن» و فعل‌‌های هم‌معنی آن؛ مثل «دیدن، دانستن، یافتن»

توجّه: در برخی از جمله‌‌ها، «مسند» همراه با «متمّم» به کارمی‌رود. کاربرد چنین جمله‌هایی در زبان فارسی اندک است؛ نمونه:

مردم (نهاد) به او (متمّم) دهقانِ فداکار (مسند) می‌گفتند (فعل).

در جمله مذکور، «مسند» یعنی «دهقانِ فداکار»، درباره «متمّم» (او) توضیحی ارائه می‌دهد؛ یعنی می‌توانیم بگوییم: «دهقانِ فداکار است.»

■ اکنون از متن درس برای هر یک از الگوهای زیر نمونه‌ای بیابید و بنویسید.

الف) نهاد + مسند + فعل ==> عشق (نهاد)، آتش (مسند) است (فعل اسنادی).

نهاد + مسند + فعل ==> حُسن (نهاد)، مطلوبِ همه (مسند) است (فعل اسنادی).

ب) نهاد + مفعول + مسند + فعل ==> همه (نهاد)، محبّت (مفعول) را، عشق (مسند) خوانند (فعل).

نهاد + مفعول + مسند + فعل ==> و او (نهاد) خود (مفعول) را ایثار عشق (مسند) کند (فعل).

انوع جمله

& اجزای اصلی جمله عبارت‌اند از: نهاد، مفعول، مسند، متمّم فعل، فعل

% شناسایی نوع فعل، اجزای اصلی جمله را گزارش می‌کند.

% راه‌ شناسایی فعل: ۱- شناسه ۲- انجام کار در زمان

% راه‌ شناسایی نهاد: ۱– در پاسخ «چه چیزی و چه کسی» می‌آید ۲- همخوانی نهاد جدا با شناسه فعلی.

% نهاد جدا، چه باشد چه نباشد، یک جزء جمله به شمار می‌رود.

% راه‌ شناسایی مفعول: ۱- در پاسخ «چه چیزی را و چه کسی را» می‌آید.

% راه‌ شناسایی مسند: ۱- در پاسخ «چه است؟» می‌آید ۲- شناسایی فعل اسنادی.

% فعل اسنادی: است، بود، شد، گشت، گردید، … .

% گونه‌های مسند: ۱- مسند نهادی ۲- مسند مفعولی

$همه او را استاد می‌نامند/ صدا می‌زنند/ می‌شمارند/ می‌دانند.

$ژرف ساخت جمله: او استاد است. همه این را می‌دانند.

% گاهی به جای مسند یک گروه متمّمی می‌آید: او از دوستان من است. فرهاد در خانه است.

انواع متمم

متمّم فعل: دوستم از من رنجید.

متمّم قیدی: شایان به تهران آمد.

متمّم اسم: مادرم به ادب پارسی علاقه‌مند است.

$ راه‌ شناسایی متمّم فعل: ۱- نیاز فعل به آن ۲- هر فعل حرف اضافه یگانه‌ای دارد. ۳- متمّم فعلی بر معنای فعل اثر می‌نهد.

% یک فعل می‌تواند معناهای گوناگونی داشته باشد و با هر معنا، اجزای فعل متفاوت گردد؛ مانند: گشتن، گرفتن، آمدن

$ بهمن تهران را گشت. ( گذرا به مفعول) گل زیبا گشت. ( گذرا به مسند)

% گروه فعلی با داشتن حرفه اضافه، متمم ندارد؛ مانند: تعزیه نوعی نمایش به شمار می‌رود.

% اگر اجزای جمله اصلی بیفتند، هنگام شمارش، می‌باید اجزای افتاده در نظر گرفته شوند.

فال لنورماند کارت ستاره

فال لنورماند

شروع یک رابطه ی عشقی جدید در زندگی شما وجو دارد.او فردی است که همیشه در رویاهای شما وجود داشته است.او فردی خوش بین و آرمان گرا است.

مفهوم کارت ستاره لنورماند در حیطه سلامتی

این کارت نشانه ی سلامتی و بهبودی است موهای تعریف ستاره صبح خود را تقویت کنید و صبح ها زودتر بیدار شوید تا کسل نباشید.

مفهوم کارت ستاره لنورماند در حیطه کار و کسب درآمد

یک راه شغلی جدید برای شما باز می شود.به چیزی که لیاقت آن را دارید می رسید.

زمان وقوع اتفاقات برای فال کارت تعریف ستاره صبح ستاره لنورماند

شما نیاز به یک مشاوره خوب برای کارهای خود دارید. یک پیشنهاد خوشحال کنندهکه انتظارش را ندارید به شما داده می شود.

مهره مار کارت ستاره فال لنورماند

مهره مار در این کارت به طرز لباس پوشیدن شما اشاره دارد شما استایل و سلیقه ی خوبی دارید و به راحتی دیگران را به خود جذب می کنید.

مفهوم کارت ستاره فال لنورماند در حیطه خیانت

اگر قلبتان به تازگی شکسته است نگران نباشید زیرا به زودی زندگی روی خوش خود را به شما نشان می دهد و این دوران تمام می شود.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.